عکس شوید پلو
رامتین
۱۱۲
۲.۱k

شوید پلو

۴ اسفند ۹۷
...تو یکماهی که طلا تهران بود فقط از اینور به اونور دویدیم تا ظاهر طلا اروپایی بشه😂روکش طلاهای دندوناشو دراورد ودندوناشو سفید ومرتب کرد،یه روز بردمش آرایشگاه وموهاشو مرتب کرد،اون زمانا تعداد ارایشگرای مردی که برای خانوما کار میکردن خیلی زیاد بود و واقعا هم کارشون خیلی خوب بود ،حتی ارایش عروسشون چه بسا از کار خانما خیلی بهتر بود.جالبه اولش حاضر نبود بیاد پیش ارایشگر مرد ولی بعد که ارایشگره بهش گفت به به چه بانوی جوان وبرازنده ای،خوب خوشگل خانم (تکیه کلامشون که به همه میگفتن) چه مدلی دوس دارین دیگه باورش شده بود خوشگله وجوان ول کن نبود تو یه ماه سه بار رفت رنگ موهاشو تغییر داد🤔.بعدشم گفت من باید لباسام تیپ ارو پایی باشه وباید مینی ژووو(مینی ژوپ یا کوتاه)بپوشم،حالا من که جوان بودم کوتاه نمیپوشیدم ولی چون همدم خانم رقیب وهمسایه اش گفته بود اونجا همه کوتاه میپوشن ول کن نبود،علی هم گفت اشکال نداره بزار هر چی دوست داره بپوشه اونجا که کسی اصلا به این چیزا توجه نداره ونگاه نمیکنه،خلاصه بردیمش فروشگاه کوروش که فروشگاه شیک ومدرن وچند طبقه بود وجدیدترین لباسای مد روز رو میشد پیدا کرد البته فقط لباس نداشت هر چی دلت میخواست اونجا پیدا میکردی.رفتیم وچند دست لباس انتخاب کرد همگی کوتاه 😀،بعدم گفت من باید جوراب شلواری بخرم وچندتا توری ونازک خریدوخلاصه کیف وکفش وهمه چی وعروس خانم کلا حسابی تغییر کرد(خوب بود حاجی عمو ،پدرشوهرم،حضور نداشت وگرنه به دوشقه مساوی تقسیمش میکرد،تو اون شهرستانی که طلا زندگی میکرد زنا زیر دامنشون پیژامه میپوشیدن ،حتی زمانی که منم اونجا بودم باید حتما بلوز شلوار میپوشیدم ویه روسری سر میکردیم وبیرون میرفتیم چون محیط کوچیک بود وخیلی بسته )خلاصه بعد از یکماه کار وتلاش برای اماده شدن طلا، موعد سفر شد که ناگهان طلا گفت ادامه دارد...

...دم اخر طلا گفت وای من مایون نخریدم بریم مایون بخریم،همدم خانم گفته اونجا حتما مایون(مایو) باید داشته باشی،کنار دریا زشته با لباس بری مثل ایران نیس که،آقا بیا وبگذر کی خواست بره لب دریا حالا مایو از کجا بخریم،خلاصه علی توجیهش کرد که دیگه وقت نداریم بیا بریم اونجا برات هر چی خواستی میگیرم.وطلا هم حاضر شد ولباساشو پوشید و واقعا هم خیلی خیلی تغییر کرده بود وشیک شده بود فقط اومد بیرون ودوباره گفت یه دقیقه برم تو کار دارم رفت وبع از چند دقیقه برگشت وسوار ماشین شدیم وعلی یه مقدار براش از هواپیما وسوارشدن و...گفت وراهنماییش کرد چون بار اولش بود.بعد از طی مراحل سوار هواپیما شدیم وخانم مهماندار براساس شماره صندلی گفت بفرمایید اینجا وطلا هم گفت نه ممنون همین دم خوبه ،انگار اومده بود مهمونی که تعارف میکرد نه من همین دم میشینم😀،بعدشم آبنبات تعارف کردن وگفت نه ممنون قبلا صرف شده نمیخورم،که علی براش برداشت وگفت باید بزاری تو دهنت وآب دهنتو فرو بدی تا گوش هات هوا نگیره،خوب بنده خدا بار اولش بود وخیلی چیزا رو نمیدونست ،ولی من جوان بودم وکم تجربه واز این حرکاتش خجالت میکشیدم.خلاصه رسیدیم فرودگاه لندن وپیاده شدیم وطلا هم جو گیر شده بود ودستشو انداخته بود دور بازوی علی واز جلو میرفتن ومنم با دوتا بچه تو کالسکه دنبالشون.همینطور اینطرف واونطرفو نگاه میکردم که دیدم یه تیکه پارچه از زیر دامن طلا بیرونه خوب دقت کردم دیدم یه لنگ شلوار زیرش از زیر دامنش بیرون زده(قدیما خانما یه لباس زیری میپوشیدن که اصفهان بهش میگفتن تنکه،بعضیام میگن لباس زیر ننه دوز 😀 نمیدونم بقیه جاها چی میگن مثل پیژامه کوتاه بود تا بالای زانو ) ،ادامه دارد...
...